English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6237 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
liberty man U ملوانی که اجازه دارد به ساحل برود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dare he go? U ایا جرات دارد برود
i advised him to go there U به صلاح او دانستم که برود مصلحت دیدم که برود
it pleased him to go U خوش داشت که برود خوشش می امدکه برود
provided he goes at once U بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
ship to shore U حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
beach marker U علامت یا وسیله مشخص کننده ساحل یا تاسیسات ساحلی شاخص خط ساحل
shore to shore movement U عملیات و حرکت مستقیم از یک ساحل به ساحل دیگر
onshore U روی ساحل متوجه بطرف ساحل
inshore U بطرف ساحل جلو ساحل
sailoring U ملوانی
to follow the sea U ملوانی کردن
sail locker U انبار ملوانی
marlinspike seamanship U ملوانی کردن
seaman's eye U بینش ملوانی
seaman's eye U دید ملوانی
hornpipe U رقص ملوانی
boatswain's call U سوت ملوانی
sea bag U کیسه ملوانی
advanced rigging U ملوانی پیشرفته
nautical U مربوط به دریانوردی ملوانی
sail locker U انبار وسایل ملوانی
scalar U متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
palm and needle U کفه چرمی ملوانی و سوزن
seaman recruit U دانش اموز ملوانی دریایی
seaman's eye U دقت پیش بینی ملوانی مهارت دریایی
reefers U جرب دار پالتو کوتاه و ضخیم ملوانی
foretopman U ملوانی که مامور پیش دگل وضمائم انست
reefer U جرب دار پالتو کوتاه و ضخیم ملوانی
flat U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance U اجازه ترخیص اجازه نامه
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
prints U برود
printed U برود
let him go U برود
print U برود
it is necessary for him to go U باید برود
he refused to go U نخواست برود
let him go U بگذارید برود
tell him to go U بگویید برود
he insists on going U اصراردارد که برود
he was made to go U او را وادارکردند برود
he is not willing to go U نیست برود
emulation U رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
he is indisposed to go U مایل نیست برود
he was motioned to go U باو اشاره شد که برود
in order that he may go U برای اینکه برود
i made him go U او را وادار کردم برود
show someone the door <idiom> U خواستن از کسی که برود
he did not d. to go U جرات نکرد که برود
he refused to go U حاضر نشد برود
none but the old shold go U کسی مگربزرگان برود
he was signalled to go U باو اشاره شد که برود
he needs must go U ناچار باید برود
it is necessary for him to go U لازم است برود
he durst not go U جرات نکرد که برود
Long absent, soon forgotten. <proverb> U از دل برود هر آنکه از دیده برفت.
out of sigt out of mind U از دل برود هر انکه از دیده برفت
overland mail U پستی که از راه خشکی برود
out of sight out of mind U از دل برود هر انچه از دیده برفت
sticker [guest] U مهمانی که نمی خواهد برود
it is necessary for him to go U براو واجب است که برود
Seldom seen soon forgotten . <proverb> U از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
prior admission U اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
He will not sleep in a place which can get wt unde. <proverb> U جایى نمى خوابد که آب زیرش برود .
I am counting(relying) on you, dont let me down. U روی تو حساب می کنم نگذار آبرویم برود
humpty dumpty U کسی یاچیزی که یکباربزمین افتداز میان برود
Why did you let it slip thru your fingers ? Why did you lose it for nothing ? U چرا گذاشتی مفت ومسلم از دستت برود
Those who lose must step out. U هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] . U او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
deflection U ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflections U ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
You cannot make a crab walk straight . <proverb> U نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
actions U که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action U که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
jump instruction U موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
. The car is gathering momentum. U اتوموبیل دارد دور بر می دارد
threshholds U سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
ball back U ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
He is absolutely determined to go and there's just no reasoning with him. U او [مرد] کاملا مصمم است برود و باهاش هیچ چک و چونه نمیشه زد.
threshold U سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
thresholds U سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
to ask somebody out U از کسی پرسیدن که آیا مایل است [با شما] بیرون برود [جامعه شناسی]
joint U دستگاه کوچک باطریدار که سوارکار بطور غیر مجازروی گردن اسب می گذارد تاتندتر برود
shores U ساحل
rivage U ساحل
shore U ساحل
ashore U به ساحل
landside U ساحل
banks U ساحل
beached U ساحل
beaches U ساحل
brae U ساحل
bank U ساحل
sea shore U ساحل
coasts U ساحل
causey U ساحل
coast U ساحل
littoral U ساحل
beach U ساحل
coastward U بطرف ساحل
riparian U ساحل رودخانه زی
on shore U روی ساحل
hard beach U ساحل مستحکم
backshore beach U ساحل جزرو مد
land combat U نبرد در ساحل
bank revetment U پوشش ساحل
near shore U نزدیک به ساحل
beach party U تیم ساحل
coastwards U بطرف ساحل
in U نزدیک ساحل
bankside U شیب ساحل
in- U نزدیک ساحل
coast guardsman U ساحل بان
low lander U ساحل نشین
coastward U درامتداد ساحل
bank protection U ساحل داری
back beach U ساحل جزرو مد
coastwards U درامتداد ساحل
attack group U گروه تک به ساحل
coastwise U درطول ساحل
coral reef U ساحل مرجانی
basegram U پیام از ساحل
sandbank U ساحل شنی
beached U ساحل شنی
stethe U ساحل رودخانه
shore duty U خدمت ساحل
beached U زدن به ساحل
beach U ساحل شنی
backshore U ساحل جزرو مد
inshore U به طرف ساحل
onshore U واقع در ساحل
shoreline U خط ساحل یا خط ساحلی
beach U زدن به ساحل
river line U خط ساحل رودخانه
seacoast U ساحل دریا
shorelines U خط ساحل یا خط ساحلی
sandbanks U ساحل شنی
river bank U ساحل رودخانه
river banks U ساحل رودخانه
shores U کرانه ساحل
beaches U ساحل شنی
shore U ساحل دریا
shore U کرانه ساحل
seashore U ساحل دریا
seashores U ساحل دریا
offshore U دور از ساحل
shores U ساحل دریا
beaches U زدن به ساحل
offshore U از جانب ساحل
sea coast U ساحل دریا
Walls have ears <idiom> U دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value U براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
shoring U پیاده شدن در ساحل
retracts U دور شدن از ساحل
coast in point U نقطه ورود به ساحل
landing beach U ساحل پیاده شدن
insides U موج نزدیک ساحل
retracting U دور شدن از ساحل
coast defence U سازمان پدافنداز ساحل
seebreeze U باد از دریا به ساحل
retracted U دور شدن از ساحل
retract U دور شدن از ساحل
shelf U سراشیب ساحل دریا
the wares beat the shore U خوردن امواج به ساحل
lee shore U ساحل در معرض باد
hinterland U زمین پشت ساحل
the waves beats or the shore U امواج به ساحل می کوبد
hinterlands U زمین پشت ساحل
roadstead U لنگرگاه دور از ساحل
bank line U نخ ماهیگیری وصل به ساحل
ashore U بکنار بطرف ساحل
near bank U ساحل نزدیک رودخانه
waterside U متعلق به کناردریا ساحل
bar U خور پیشرفتگی اب به ساحل
Ivory Coast U کشور ساحل عاج
put out U از ساحل عازم شدن
bars U خور پیشرفتگی اب به ساحل
inside U موج نزدیک ساحل
bank angle U زاویه شیب ساحل
riverain U ساکن ساحل رودخانه
offshore winds U بادخشکی بادهای دور از ساحل
debarkation net U پل تخلیه پرسنل ازکشتی به ساحل
landing attack U تک همراه با پیاده شدن به ساحل
skate boat U قایق بسته به ساحل در اغازمسابقه
surf cast U قلاب اندازی از ساحل در موج
foreshore U لبه جلوی ساحل دریا
coasting U کشتی رانی در طول ساحل
banks U صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
shore break U موجهاییکه نزدیک ساحل می شکنند
cay U ساحل مرجانی یاشنی درجزیره
beaching gear U وسایل به ساحل کشیدن ناو
bank U صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
landing forces U نیروها پیاده شونده به ساحل
foreshores U لبه جلوی ساحل دریا
to wash something up U بکنار ساحل شستن چیزی
to wash something ashore U بکنار ساحل شستن چیزی
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
pull U ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pulls U ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1معنی field housing در محصولات صنعتی چیست؟
1incentive
1چیزی که عوض داره گله نداره
1popsicle
1time is prceious it has great
1construed
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com